معنی روی هم بندی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

روی هم

روی هم. [ی ِ هََ] (ق مرکب) جمعاً. مجموعاً. (فرهنگ فارسی معین). مجموع. (یادداشت مؤلف) (لغات فرهنگستان). || چیزی بالای چیز دیگری. (فرهنگ فارسی معین).
- روی هم رفتن، متراکم شدن. (یادداشت مؤلف).


روی هم رفته

روی هم رفته. [ی ِ هََ رَ ت َ / ت ِ] (ق مرکب) من حیث المجموع. کلاً. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف).

گویش مازندرانی

هم بندی

دو اسب یا دو حیوان را با یک افسار بستن

فرهنگ معین

روی هم

(یِ هَ) (ق مر.) جمعاً، مجموعاً.


روی هم رفته

(~ هَ. رَ تِ) (ق مر.) کلاً.

فرهنگ عمید

روی هم

جمعاً، کلاً،


روی هم رفته

جمعاً، کلاً،
از هر لحاظ،

فرهنگ فارسی هوشیار

روی هم

‎ جمعا مجموعا، چیزی بالای چیز دیگر.


روی هم رفته

من الحیث المجموع کلا.

فارسی به عربی

روی هم رفته

بشکل عام، إِجْمالی


روی هم انباشتن

تلملم

فارسی به ترکی

معادل ابجد

روی هم بندی

327

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری